تاريخ انتشار: شنبه 1394/7/25
کد خبر: 46041

دکتر پسندیده: بین اسلامیزه کردن علوم انسانی و تئوریزه کردن معارف اسلامی تفاوت است

به گزارش پژوهشگاه قرآن و حدیث: نخستین جشنواره علمی پژوهشی علامه طباطبایی(ره)، ویژه علوم انسانی و اسلامی،که پنج شنبه نهم مهرماه1394 در سالن اجتماعات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم با حضور اساتید، کارشناسان این حوزه و جمعی از علاقه مندان برگزار شد کتاب الگوی اسلامی شادکامی اثر حجت الاسلام والمسلمین دکتر عباس پسندیده حائز رتبه نخست گردید وی در مصاحبه با سایت طلیعه، به پرسشهای مطرح شده پاسخ داده که مشروح آن در زیر خواهد آمد.

*در ابتدا در مورد کتاب الگوی اسلامی شادکامی که در جشنواره علامه طباطبایی حائز رتبه شد، صحبت و آنرا معرفی کنید؟ این کتاب که در موضوع شادکامی تدوین شده، مبتنی بر مبانی اسلامی و معارف دین است. در این کتاب چارچوب نظری شادکامی مستند به آیات و روایات به دست آمده است که ساختار مشخص و چند مؤلفه ای دارد. بر اساس آن هم عوامل ایجادکننده شادکامی به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته که الگوی جامعی از شادکامی را می تواند به تصویر بکشد. همچنین در بخش پایانی کتاب نظریه های شادکامی از گذشته تا به امروز مورد بحث و بر اساس چارچوب تئوریکی که از منابع اسلامی به دست آمده مورد نقد قرار گرفتند. در مجموع این کتاب حدود ۱۲ فصل دارد که در فصول مختلف مباحثی که عرض کردم مطرح شدند.

*به نظر شما چه ویژگیهایی در این کتاب بود که به عنوان اثر برتر انتخاب شد؟ اینکه چرا داوران چند جشنواره که این کتاب در آنها شرکت داشته به عنوان اثر شایسته تقدیر یا اثر اول انتخاب شده، باید خودشان پاسخ دهند. اما آنچه که به عنوان نویسنده و محقق این کتاب به نظرم می رسد چند نکته است؛ اولا موضوع کتاب، یک موضوع مورد نیاز و یکی از خلأها و نیازهای جامعه ماست. مردم ما چه در حوزه فردی و چه در حوزه اجتماعی نیازمند شادکامی هستند. بنابراین در بخش برنامه ریزی های اجتماعی نیازمند این هستیم چارچوب نظری مشخصی برای شادکامی داشته باشیم تا براساس آن عمل کنیم. به نظر من اولین ویژگی خود موضوع است. ویژگی بعدی به این بر می گردد که این اثر کاملا مبتنی بر معارف اسلامی است. از نظریه های موجود اطلاع داشتم ولی تا آنجایی که در توانم بود، بدون سوگیری از آنها به مطالعه منابع اسلامی پرداختم و با حرکت کاملا روشمندانه مخصوص به منابع اسلامی و یافته های آنها را در فصول مختلف براساس مدلی که به نظرم می رسید تدوین کنم. اینکه مطابق با نظریه موجود باشد اصلا هدف ما نبوده است و به همین جهت هم شاید یکی از محسنات این کار این است که مثلا برگرفته از معارف دینی است.

*نظریه و نوآوری شما در این کتاب چه بوده است؟ نوآوری این کتاب به همان نظریه شادکامی بر می گردد، که متفاوت با نظریه های دیگر است. آنچه که در کلان این نظریه به نظرم می رسد مسئله انطباق توحیدی و نظریه شادکامی است یعنی نظریه شادکامی مبتنی بر انطباق توحیدی است. ما یک سری واقعیتهای توحیدی در نظام انسان داریم که براساس آن واقعیتها خداوند متعال یکسری برنامه ها و روشهایی را برای تحقق شادکامی طراحی و تدوین کرده است که همه اینها توحیدی هستند؛ چه در همان مرحله اول که طراحی شادکامی توسط خداوند هست، چه در آن مرحله ای که مربوط به تحقق شادکامی توسط ما انسانها می شود. عواملی که به شادکامی منجر می شوند همه اینها صبغه توحیدی دارند یعنی کار خداوند متعال است. کاری که ما انسانها باید انجام بدهیم این است که منطبق با واقعیتهای توحیدی حرکت و آنها را اجرا کنیم. اینها شالوده نظریه شادکامی است. براساس این مطالعات نشان داده است که شادکامی دو مؤلفه اصلی دارد؛ یکی مؤلفه رضامندی و دیگری مؤلفه نشاط. یعنی اگر کسی بخواهد شادکام باشد نیازمند این است که احساس رضایت در او شکل بگیرد و بعد نشاط و حالت سرزندگی را در زندگی داشته باشد. ترکیب این دو احساس شادکامی را در انسان به وجود می آورد که همه اینها طرح خداوند متعال برای این وضعیت است.

*پس می توان نتیجه گرفت که طبق نظریه و اعتقاد شما یک انسان مؤمن شادکام تر و شادتر از دیگر افراد است و زندگی بهتری خواهد داشت؟ تعبیر شادکام تر شما را می پسندم اما شادتر را نه؟! چون شادی و شادکامی در معنای علمی آن متفاوت است. در عرف گاهی وقتها شادی و شادکامی را به جای هم استفاده می کنیم اما در اصطلاح علمی شادی، جزئی از تئوری شادکامی هست و بخش خاصی را به خود اختصاص می دهد. معظم مسئله شادکامی به مسئله رضامندی برمی گردد که بحث بسیار مفصلی است، شادی جزئی دیگر از آن است. می دانید نظریه های اخیر شادکامی در دنیای غرب به همین نکته رسیدند. اخیرا کتابی به دستم رسیده که در آن یکی از بزرگترین نظریه پردازان غرب درباره شادکامی و روانشناسی مثبت گرا می گوید من قبلا بر این باور بودم که شادی در رأس هرم شادکامی قرار دارد ولی الان معتقدم که چنین جایگاهی را دیگر ندارد و جایگاه آنرا تنزل داده و به عاملی در کنار عوامل دیگر آنرا رسانده است. تحقیقات تجربی همین یافته منابع اسلامی را تأیید می کند و آنها هم به همین نتیجه رسیدند.

*در تولید علوم انسانی اسلامی یا به تعبیری اسلامی سازی علوم انسانی که با تسامحی اینها را در این بحث یکی می گیریم، در رشته های مختلف علوم انسانی متفاوت خواهد بود. یعنی روش و چگونگی تولید را متفاوت می بینید یا در همه رشته ها به یک شکل خواهد بود؟ در بخشی از کار روش متفاوت است، وقتی که عنوان اسلامی به آن اضافه می شود یعنی باید از منابع اسلامی استفاده شود مثل قرآن و حدیث. در این قسمت متدولوژی خودش را دارد، گاهی مسأله هایی را در روانشناسی یا دانشهای دیگر مثل مدیریت، جامعه شناسی و … داریم که آنها را در منابع اسلامی جستجو می کنیم منتها کاملا روشمندانه و با متدولوژی مخصوص و خاص خودش بدون اینکه سوگیری وجود داشته باشد. جواب هرچه باشد انعکاس می دهیم کاری به تطبیق دادن با نظریه های موجود علوم انسانی غربی نداریم. در حقیقت من تفاوت قائل هستم بین تأییدیابی برای نظریه های موجود که گاه از آن به نام اسلامیزه کردن علوم انسانی یاد می شود و بین تئوریزه کردن معارف اسلامی که این کار درستی است. در دومی ما به دنبال تأیید نظریه های موجود نیستیم بلکه به دنبال کشف حقایق معارف اسلامی هستیم، گاهی وقتها با مسئله ها و پرسشهای روانشناختی. گاهی وقتها هم در حوزه جامعه شناختی، اقتصاد، مدیریت، علوم سیاسی و … . در این بخش کار کاملا حرکتی هست که گاهی وقتها از مسئله های علوم انسانی شروع می کنیم و منابع اسلامی را مورد مطالعه قرار می دهیم اما گاهی وقتها هم هست که مسئله های با صبغه روان شناختی می توان از منابع اسلامی استخراج کرد بدون اینکه در روان شناسی سابقه داشته باشد. امکان اتفاق این مورد هم هست یعنی فقط اسلامی کردن علوم انسانی یا تولید علوم انسانی اسلامی به این نیست که ما مسئله موجود را از غرب بگیریم و پاسخ آنرا از منابع اسلامی به دست بیاوریم بلکه گاهی اوقات کشف مسائل جدیدی که حتی در دانش علوم انسانی جدید و غربی وجود ندارد یکی از مسئله های با ابعاد بسیار مهم این مسئله است. تا اینجا کاملا مبتنی بر قرآن و حدیث حرکت می کنیم از اینجا به بعد مسائل تجربی می تواند شکل بگیرد که به نظر من اینها هیچ منافاتی با هم ندارند. می توان تئوری اسلامی استخراج شده از معارف اسلامی مانند بقیه ابعاد دانشی مانند روانشناسی کارهای تجربی صورت گیرد مثل الگوی اسلامی شادکامی امکان اینکه شاید بیش از مثلا در مجموع شاید حدود ۵۰ مداخله های روانشناختی و ساخت تست قابلیت این را داشته باشد هیچ مانعی ندارد بلکه لازم است که ما این معارف را به تکنیکهای قابل اجرا برای مشاوران و روانشناسان در کلینیکها تبدیل کنیم. تستها و مقیاسهای سنجش آنرا تولید کنیم و یک کار کاملا تجربی و البته با متد و شرایط خاصی که در این نوع کارها باید لحاظ شود یعنی موضوعهایی را از منابع اسلامی می گیریم و کارهای تجربی را می خواهیم بر روی آن انجام دهیم. در حوزه جامعه شناسی هم همین طور است یعنی در مرحله بعد می توانیم همان متدهای تجربی جامعه شناسی را در مرحله بعد باد یافته های اجتماعی خودمان اجرا کنیم.

*آیا می توان گفت منابع اسلامی در بعضی از رشته های علوم انسانی غنی تر هست و از این رو در این رشته ها گامهای بلندتری برداشته شده است و به اصطلاح دست ما بازتر است و در برخی از رشته ها دورتر هستیم؟ به نظرم در برخی از حوزه های علوم انسانی در منابع دینی حرفهای بیشتری وجود دارد و در برخی از موارد کمتر وجود دارد. در برخی از شاخه ها پس از انقلاب احتمالا کار بیشتری انجام داده ایم. یعنی این بحث دو لایه پیدا می کند به لحاظ آنچه که در منابع اسلامی وجود دارد به نظرم می رسد در برخی از حوزه ها حرف برای گفتن بیشتر داریم و در برخی از حوزه ها کمتر. تحقیقات ما هم احتمالا هم شاید این وضعیت را داشته باشد و متفاوت باشد. نیاز به بررسی میدانی دارد.

*با توجه به کارهایی که شما انجام داده اید، تولید علوم انسانی اسلامی با چه موانعی روبروست و شما برای رسیدن به وضعیت مطلوب چه راهکارهایی را پیشنهاد می کنید؟ برخی از موانع، موانع روانشناختی هستند یعنی این باور هنوز در برخی از افراد محقق و کارشناس به وجود نیامده است که منابع اسلامی قابلیت تولید علم با چارچوبهایی که عرض کردم را دارد. این نکته مهمی است که باید به آن به صورت جدی توجه شود. ایجاد باور یکی از بحثهاست. نکته دوم فقدان متدولوژی خاص این حوزه است یعنی گاهی وقتها افراد دلشان می خواهد کارهایی را انجام دهند اما روش مطالعه و پژوهش خاص و متد علمی را نمی دانند. نکته سوم کمبود پژوهشگران خاص این حوزه هاست که باید یکسری ویژگیهایی را داشته باشند یعنی مهارتهای کامل علمی برای کارهای پژوهشی داشته باشند. همچنین فراغت بال لازم برای کارهای پژوهشی را داشته باشند؛ این هم یک بخش دیگر هست. عامل مهم دیگر این است که پژوهشهایی که انجام می شود مورد توجه برنامه ریزان برای اجرا قرار گیرد اما این گونه نیست. در کشورهای دیگر وقتی نظریه ای تولید می شود یا یک روش درمانی تولید می شود به سرعت وارد عرصه عمل و اجرا می شود. در صورتی که سیستم اداری ما در کل نظام براساس یکسری مبانی و یافته ها و نظریه ها حرکت می کنند و پژوهشگران هم یافته ها و پژوهشهای بیشتری دارند یعنی ارتباط مشخص و سیستماتیکی بین حوزه پژوهش و حوزه کاربرد برقرار نیست. حالا در این حوزه بحث منابع مالی هم مطرح هست که متأسفانه سرمایه گذاری جدی در این امر صورت نمی گیرد. پژوهشها هزینه بر هستند و برای تأمین هزینه های آنها باید کار جدی صورت گیرد این هم یکی از موانع کارهای پژوهشی است.

*ما به متخصصینی احتیاج داریم که هم به منابع اسلامی آشنایی و تسلط داشته باشند وهم به علوم جدید تسلط داشته باشد؟ وضعیت مطلوب این گونه است، ولی می توان به صورت تیمی کارها را انجام داد. با کار گروهی هم این کار انجام گرفتنی است و ما این کارها را تجریه کردیم که می تواند تیمی باشد از هر دو حوزه(یعنی حوزه دانش روز و حوزه معارف دینی) و اینها در یک تعامل تعریف شده و کاملا با حسن نیت و هدفمند کارها را پیش ببرند و نتایج خوبی هم داشته باشد.

*برخی از منتقدان علوم انسانی اسلامی می گویند شما که سی سال است این حرفها را می زنید چه تولید کردید؟ شما چه پاسخی به این حرفها دارید؟ حرف درستی می زنم. من کاملا حرف آنها را تأیید می کنم، به خاطر اینکه ما شعار این موضوع را دادیم اما عمل نکردیم. لذا همیشه به دانشجویان و همکاران می گویم این حرف، حرف درستی است ولی معنای این جمله این نیست که منابع اسلامی این قابلیت را ندارد. پاسخ به این حرفها فقط کار کردن و تلاش کردن است. مرحوم علامه امینی در پاسخ به یک شبهه الغدیر، را نوشت. نیامد داد و بیداد کند و شاخ و شونه بکشد و به صورت هیجانی با این شبهه مواجه شود. وقتی این شبهه مطرح شد این مرد بسیار بزرگ و زحمت کش و خستگی ناپذیر رفت کار کرد و پاسخ داد. بقیه علمای ما که در حوزه تشیع کار کردند هم این گونه بودند. مثلا صالحب الذریعه، براساس شبهه ای کتاب الذریعه را نوشت. می گفتند شیعیان منابع قابل اعتمادی ندارند. این مرد زحمت کشید و تمام منابع شیعی را لیست و معرفی کرد. باید کار کرد. من این حرف را قبول دارم. در این چند سال بیش از آنکه عمل کنیم حرف زدیم ولی نتیجه ای که برخی می خواهند از این جمله بگیرند را قبول ندارم. قبول ندارم که نمی توانیم و نداریم، بلکه باید تلاش کرد.