437
دانشنامه قرآن و حديث 9

۲۱۵.المعجم الكبيرـ به نقل از يزيد بن حيّان ـ :نزد زيد بن ارقم رفتيم و گفتيم: تو خير ديده اى؛ صحابىِ پيامبر خدا بوده اى و پشت سر او نماز خوانده اى.
زيد گفت: من خير ديده ام و مى ترسم كه براى شرّى ، مرگم به تأخير افتاده باشد. آنچه برايتان گفتم ، بپذيريد و آنچه را كه در باره اش خاموش ماندم ، رها كنيد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در وادى اى ميان مكّه و مدينه برخاست و برايمان سخنرانى كرد. سپس فرمود: «من هم يك بشرم و به زودى فرا خوانده مى شوم و بايد از ميان شما بروم. دو چيز در ميانتان بر جاى مى گذارم: يكى كتاب خدا كه رشته [اتّصال به] خدا ، در آن است. هر كه از آن پيروى كند ، بر راه راست است و هر كه آن را رها كند ، در گم راهى است. و [دوم ،] اهل بيتم. خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآور مى شوم» و اين جمله را سه بار فرمود .
گفتيم : آيا همسران ايشان هم از اهل بيت ايشان اند؟ [زيد] گفت : نه . زن ، گاهى دورانى از روزگار را با مردى ازدواج مى كند ، و بعد ، آن مرد ، او را طلاق مى دهد ، و او به خانه پدر و مادرش باز مى گردد .

۶ . آخرين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله

۲۱۶.الأمالى ، مفيدـ به نقل از معروف بن خرّبوذ ـ :از ابو عبيد اللّه (غلامِ آزاد شده عبّاس) شنيدم
كه براى امام باقر عليه السلام نقل مى كرد و مى گفت: از ابو سعيد خُدرى شنيدم كه مى گويد : آخرين خطبه اى كه پيامبر خدا ، براى ما خواند ، خطبه اى بود كه در بيمارى موتش براى ما خواند. ايشان در حالى كه به دست على بن ابى طالب عليه السلام و خادمه اش ميمونه تكيه داده بود ، بيرون آمد و بر منبر نشست. سپس فرمود: «اى مردم! من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم» و ساكت شد.
مردى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! اين دو چيز گران سنگ چيست؟
پيامبر صلى الله عليه و آله چنان خشمگين شد كه رنگ رخسارش سرخ شد. سپس آرام گرفت و فرمود: «من اين را نگفتم ، جز آن كه مى خواستم شما را از آن دو خبر دهم ؛ امّا نفسم
تنگ آمد و نتوانستم. يكى از آن دو ، ريسمانى است كه يك سوى آن در دست خداست و سوى ديگرش در دست شما. شما در باره آن ، چنين و چنان مى كنيد. اين ريسمان ،
همان قرآن است. و گران سنگ كوچك تر ، اهل بيت من اند».
سپس فرمود: «به خدا سوگند ، من اين را به شما مى گويم ؛ امّا مردانى در اصلاب مشركان اند كه اميد من به آنان ، از اميدم به بسيارى از شما بيشتر است».
سپس فرمود: «به خدا سوگند ، هيچ بنده اى آنان (اهل بيتم) را دوست ندارد، مگر آن كه خداوند در روز قيامت ، به او نورى مى بخشد تا آن گاه كه در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شود، و هيچ بنده اى دشمنشان نمى دارد ، مگر آن كه روز قيامت ، خداوند از او پوشيده خواهد بود».


دانشنامه قرآن و حديث 9
436

۲۱۵.المعجم الكبير عن يزيد بن حيّان عن زيد بن أرقم :دَخَلنا عَلَيهِ [زيدِ بنِ أرقَمَ ]فقُلنا : لَقَد رَأَيتَ خَيرا ؛ صاحَبتَ ۱ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وصَلَّيتَ خَلفَهُ. قالَ : لَقَد رَأَيتُ خَيرا وخَشيتُ أن أكونَ إنَّما اُخِّرتُ لِشَرٍّ ، ما حَدَّثتُكُم ۲ فَاقبَلوا ، وما سَكَتُّ عَنهُ فَدَعوهُ .
قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِوادٍ بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ فَخَطَبَنا ، ثُمَّ قالَ : أنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أن اُدعى فَاُجيبَ ، وإنّي تارِكٌ فيكُمُ اثنَينِ : أحَدُهُما كِتابُ اللّهِ فيهِ حَبلُ اللّهِ ، مَنِ اتَّبَعَهُ كانَ عَلَى الهُدى ، ومَن تَرَكَهُ كانَ عَلى ضَلالَةٍ ، وأهلُ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي ـ ثَلاثَ مَرّاتٍ ـ .
فَقُلنا : مِن أهلِ بَيتِهِ؟ نِساؤُهُ؟ قالَ : لا ، إنَّ المَرأَةَ قَد يَكونُ يَتَزَوَّجُ بِهَا الرَّجُل العَصرَ مِنَ الدَّهرِ ، ثُمَّ يُطَلِّقُها فَتَرجِعُ إلى أبيها واُمِّها . ۳

۶ . آخِرُ خُطبَةٍ خَطَبَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله

۲۱۶.الأمالي للمفيد عن معروف بن خربوذ :سَمِعتُ أبا عُبيدِ اللّهِ ـ مَولَى العَبّاسِ ـ يُحَدِّثُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، قالَ : سَمِعتُ أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ يَقولُ : إنَّ آخِرَ خُطبَةٍ خَطَبَنا بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَخُطبَةٌ خَطَبَنا في مَرَضِهِ الَّذي تُوُفِّيَ فيهِ ، خَرَجَ مُتَوَكِّئا عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، ومَيمونَةَ مَولاتِهِ ، فَجَلَسَ عَلَى المِنبَرِ ، ثُمَّ قالَ : يا أيُّهَا النّاسُ ، إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، وسَكَتَ ، فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذانِ الثَّقَلانِ ؟
فَغَضِبَ حَتَّى احمَرَّ وَجهُهُ ثُمَّ سَكَنَ ، وقالَ : ما ذَكرتُهُما إلّا وأنَا اُريدُ أن اُخبِرَكُم بِهِما ، ولكِن رَبَوتُ ۴ فَلَم أستَطِع .
سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللّهِ ، وَطَرَفٌ بِأَيديكُم ، تَعمَلونَ فيهِ كَذا وكَذا ، ألا وهُوَ القُرآنُ ، وَالثَّقَلُ الأَصغَرُ أهلُ بَيتي . ثُمَّ قالَ : وايمُ اللّهِ إنّي لَأَقولُ لَكُم هذا ، ورِجالٌ في أصلابِ أهلِ الشِّركِ أرجى عِندي مِن كَثيرٍ مِنكُم ، ثُمَّ قالَ : وَاللّهِ لا يُحِبُّهُم عَبدٌ إلّا أعطاهُ اللّهُ نورا يَومَ القِيامَةِ حَتّى يَرِدَ عَلَيَّ الحَوضَ ، ولا يُبغِضُهُم عَبدٌ إلَا احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ . ۵

1.في المصدر : «أصحبتَ» ، والتصويب من بحار الأنوار .

2.في المصدر : «حدّثكم» ، والتصويب من تاريخ دمشق .

3.المعجم الكبير : ج ۵ ص ۱۸۲ ح ۵۰۲۶ ، تاريخ دمشق : ج ۴۱ ص ۱۹ ح ۸۱۹۴ .

4.الرَّبُو : هو التهيُّج وتواتر النّفَس (النهاية : ج ۲ ص ۱۹۲ «ربا») .

5.الأمالي للمفيد : ص ۱۳۵ ح ۳ ، بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۴۷۵ ح ۲۵ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 9
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    22
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 75071
صفحه از 611
پرینت  ارسال به