جمعيّت را شكافتم تا به درِ خيمه نزديك شدم . على بن الحسين عليه السلام داخل آن بود و در حالى كه با پارچهاى اشكهايش را پاك مىكرد ، بيرون آمد .
پشت سرِ امام عليه السلام ، خادمى صندلى در دستش بود و آن را براى ايشان گذاشت . امام عليه السلام بر روى آن نشست ؛ ولى نمىتوانست جلوى اشكش را بگيرد . صداى گريه مردم ، بلند شد و ناله كنيزكان و زنان به هوا برخاست . مردم از هر سو ، امام زين العابدين عليه السلام را تسلّى مىدادند و آن مكان ، يكپارچه آه و فغان شد .۱