۷ / ۲
توطئه يزيد براى كشتن امام عليه السلام در مكّه
۲۱۱.الملهوف - به نقل از محمّد بن داوود قمى ، با سند خود، از امام صادق عليه السلام - : محمّد بن حنفيّه ، در همان شبى كه امام حسين عليه السلام در بامداد آن، آهنگ خارج شدن از مكّه را داشت، نزد او آمد و گفت: برادرم ! مردم كوفه ، كسانىاند كه نيرنگشان را در باره پدر و برادرت مىشناسى. بيم دارم كه حالِ تو ، همچون حال آنان باشد . پس در مكّه اقامت كن ؛ چرا كه تو ، گرامىترينِ مردمان حرم و والاترينِ آنهايى.
امام فرمود : «اى برادر! بيم دارم كه يزيد ، در حرم به من ، شبيخون بزند و من ، كسى باشم كه با [ريخته شدن خون] او ، حرمت حرم، شكسته شود».
ابن حنفيّه به او گفت: اگر از آن مىترسى، به يَمَن يا برخى از مناطق خشك برو ، كه در آن جا محفوظترى و كسى نمىتواند بر تو دست يابد.
امام فرمود : «در آنچه گفتى ، مىنگرم».
چون بامداد فرا رسيد، حسين عليه السلام كوچ كرد . خبر به محمّد بن حنفيّه رسيد . نزد او آمد و لگام شترش را كه بر آن ، سوار بود ، گرفت و گفت: اى برادر ! مگر به من وعده درنگ در درخواستم را ندادى؟
فرمود : «چرا».
گفت: پس چرا در رفتن ، شتاب مىكنى؟
فرمود: «پس از جدايى از تو، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به خوابم آمد و فرمود: "اى حسين ! بيرون برو كه خدا ، خواسته است تو را كشته ببيند"».
محمّد بن حنفيّه گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ»سوره ۱. تو كه اينچنين بيرون مىروى ، چرا اين زنان را با خود مىبرى؟