295
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

به وى فرمود: «هر آنچه تقدير شده، رُخ مى‏دهد . جان خود و نيز فساد امّت را به [رضا و] حساب خداوند ، وا مى‏گذاريم» .۱

۱۷۱.الأخبار الطوال : چون حسين عليه السلام به منزل زُباله رسيد، فرستاده محمّد بن اشعث و عمر بن سعد با ايشان مواجه شد و پيام مسلم را - كه خواسته بود شرح حالش را به حسين عليه السلام گزارش دهد و پراكنده شدن كوفيان را پس از بيعتشان با او ، بازگو كند - ، رسانْد. مسلم ، اين كار را از محمّد بن اشعث درخواست كرده بود.
حسين عليه السلام چون نامه را خواند ، به درستىِ آن يقين كرد و كشته شدن مسلم بن عقيل و هانى بن عروه ، ايشان را ناراحت كرد. همچنين فرستاده خبر ، كشته شدن قيس بن مُسهِر را - كه ايشان او را از مكان «بطن الرِّمّه» فرستاده بود - ، به ايشان داد.
گروهى ، از منزل‏هاى بين راه با ايشان همراه شده بودند . چون خبر كشته شدن مسلم را شنيدند ، پراكنده شدند . آنان گمان مى‏كردند كه ايشان بر ياران و همراهان خود در كوفه وارد مى‏شود . با ايشان كسى جز ياران نزديكش ، باقى نماند.۲

1.ثُمَّ أقبَلَ [مُسلِمٌ‏] عَلى‏ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ فَقالَ : يا عَبدَ اللَّهِ ، إنّي أراكَ وَاللَّهِ سَتَعجِزُ عَن أماني ، فَهَل عِندَكَ خَيرٌ؟ تَستَطيعُ أن تَبعَثَ مِن عِندِكَ رَجُلاً عَلى‏ لِساني يُبلِغُ حُسَيناً عليه السلام - فَإِنّي لا أراهُ إلّا قَد خَرَجَ إلَيكُمُ اليَومَ مُقبِلاً ، أو هُوَ خارِجٌ غَداً هُوَ وأهلُ بَيتِهِ ، وإنَّ ماتَرى‏ مِن جَزَعي لِذلِكَ - فَيَقولَ : إنَّ ابنَ عَقيلٍ بَعَثَني إلَيكَ ، وهُوَ في أيدِي القَومِ أسيرٌ ، لا يَرى‏ أن تَمشِيَ حَتّى‏ تُقتَلَ ، وهُوَ يَقولُ : اِرجِع بِأَهلِ بَيتِكَ ، ولا يَغُرُّكَ أهلُ الكوفَةِ ، فَإِنَّهُم أصحابُ أبيكَ الَّذي كانَ يَتَمَنّى‏ فِراقَهُم بِالمَوتِ أوِ القَتلِ ، إنَّ أهلَ الكوفَةِ قَد كَذَّبوكَ ، وكَذَّبوني ، ولَيسَ لِمُكَذَّبٍ رَأيٌ . فَقالَ ابنُ الأَشعَثِ : وَاللَّهِ لَأَفعَلَنَّ ، ولَاُعلِمَنَّ ابنَ زِيادٍ أنّي قَد آمَنتُكَ . قالَ أبو مِخنَفٍ : فَحَدَّثَني جَعفَرُ بنُ حُذَيفَةَ الطّائِيُّ . . . قالَ : دَعا مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ إياسَ بنَ العَثِلِ الطائِيَّ ، مِن بَني مالِكِ بنِ عَمرِو بنِ ثُمامَةَ ، وكانَ شاعِراً ، وكانَ لِمُحَمَّدٍ زَوّاراً ، فَقالَ لَهُ : اِلقَ حُسَيناً فَأَبلِغهُ هذَا الكِتابَ ، وكَتَبَ فيهِ الَّذي أمَرَهُ ابنُ عَقيلٍ . وقالَ لَهُ : هذا زادُكَ وجَهازُكَ ومُتعَةٌ لِعِيالِكَ ، فَقالَ : مِن أينَ لي بِراحِلَةٍ ؟ فَإِنَّ راحِلَتي قَد أنضَيتُها ، قالَ : هذِهِ راحِلَةٌ فَاركَبها بِرَحلِها ، ثُمَّ خَرَجَ فَاستَقبَلَهُ بِزُبالَةَ لِأَربَعِ لَيالٍ ، فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ ، وبَلَّغَهُ الرِّسالَةَ ، فَقالَ لَهُ حُسينٌ عليه السلام : كُلُّ ما حُمَّ نازِلٌ ، وعِندَ اللَّهِ نَحتَسِبُ أنفُسَنا ، وفَسادَ اُمَّتِنا ۱۷۱ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۷۴؛ الإرشاد: ج ۲ ص ۵۹) .

2.لَمّا وافى‏ [أيِ الإِمامُ الحُسَين عليه السلام‏] زُبالَةَ ، وافاهُ بِها رَسولُ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ وعُمَرَ بنِ سَعدٍ بِما كانَ سَأَلَهُ مُسلِمٌ أن يَكتُبَ بِهِ إلَيهِ مِن أمرِهِ ، وخِذلانِ أهلِ الكوفَةِ إيّاهُ بَعدَ أن بايَعوهُ ، وقَد كانَ مُسلِمٌ سَأَلَ مُحَمَّدَ بنَ الأَشعَثِ ذلِكَ . فَلَمّا قَرَأَ الكِتابَ استَيقَنَ بِصِحَّةِ الخَبَرِ ، وأفظَعَهُ قَتلُ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ وهانِئِ بنِ عُروَةَ ، ثُمَّ أخبَرَهُ الرَّسولُ بِقَتلِ قَيسِ بنِ مُسهِرٍ ، رَسولِهِ الَّذي وَجَّهَهُ مِن بَطنِ الرِّمَّةِ . وقَد كانَ صَحِبَهُ قَومٌ مِن مَنازِلِ الطَّريقِ ، فَلَمّا سَمِعوا خَبَرَ مُسلِمٍ - وقَد كانوا ظَنّوا أنَّهُ يَقدَمُ عَلى‏ أنصارٍ وعَضُدٍ - تَفَرَّقوا عَنهُ ، ولَم يَبقَ مَعَهُ إلّا خاصَّتُهُ ۱۷۲ (الأخبار الطوال : ص ۲۴۷) .


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
294

۴ / ۲۹

پيغام مسلم براى امام حسين عليه السلام جهت نيامدن به كوفه‏

۱۷۰.تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف - : قدامة بن سعيد بن زائدة بن قدامه ثقفى برايم نقل كرد كه : آن گاه مسلم به سمت محمّد بن اشعث آمد و گفت : اى بنده خدا ! به خدا سوگند ، مى‏بينم كه به زودى از عمل كردن به امانى كه داده‏اى ، ناتوان خواهى شد . آيا مى‏توانى كار خيرى انجام دهى؟ مى‏توانى از جانب خود ، مردى را بفرستى كه از زبان من ، پيغامى به حسين برساند - چرا كه مى‏دانم او و خانواده‏اش ، امروز از مكّه به سمت كوفه به راه افتاد يا فردا حركت مى‏كند و بى‏تابىِ من هم براى اين است - و بگويد: «پسر عقيل ، مرا نزد تو فرستاده و او اينك در دست اين قوم، اسير است و صلاح نمى‏داند كه به سوى مرگ ، حركت كنى . او مى‏گويد : با خانواده‏ات برگرد و كوفيان ، تو را فريب ندهند. آنان ، همان ياران پدر تو اند كه آرزو مى‏كرد با مرگ يا كشته شدن ، از آنان رهايى يابد. به راستى كه كوفيان ، تو را فريفتند و مرا هم فريفتند و كسى كه فريفته مى‏شود ، رأيى ندارد» .
پسر اشعث گفت: به خدا سوگند كه اين كار را انجام مى‏دهم و به ابن زياد خواهم گفت كه من به تو امان داده‏ام.
همچنين جعفر بن حُذَيفه طايى برايم نقل كرد... و گفت: محمّد بن اشعث ، اِياس بن عَثِلِ طايى را - كه از طايفه بنى مالك بن عمرو بن ثُمامه بود - فرا خواند . اين مرد ، شاعر بود و بسيار نزد محمّد ، رفت و آمد مى‏كرد. به وى گفت: حسين را ملاقات كن و اين نامه را به وى برسان . و در آن نامه آنچه را پسر عقيل گفته بود ، نوشت و به وى گفت: اين ، زاد و توشه راه و اين هم متاعى براى خانواده‏ات.
اِياس گفت: از كجا مركب بياورم ؟ به راستى كه مركبم لاغر است .
پسر اشعث گفت: اين هم مركب . آن را با هر آنچه بر آن است ، سوار شو.
اِياس از كوفه خارج شد و در منزل زُباله (محلّى معروف در راه مكّه به كوفه) پس از چهار شب به حسين عليه السلام برخورد كرد و خبر را رساند و نامه را به وى داد . حسين عليه السلام

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 30691
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به