۲ / ۳
سيّد حميرى۱
هان اى كه رهسپار مدينهاىبا شتر تنومند كه هر ناهموارى را سر مىگذارى!
اگر خداوند تو را توفيق داد و جعفر را ديدى،به ولىّ خدا و پسر تهذيبشده بگو :
اى امين خدا ، و پسر امين خدا!به سوى خداى مهربان توبه مىكنم و بازگشتم به سوى اوست.
به سوى تو بازگشتم از وضعيتى كه در آن قرار داشتمو در آن با هر شيوا گويى مىجنگم.
گفتار طولانى من درباره پسر خوله [محمّد حنفيه]
براى دشمنى من با ذريه پاك [پيامبر] نبود؛
امّا براى ما از وصى محمّد صلى اللّه عليه و آله روايت شدهو آنچه او گفته قابل تكذيب نيست
كه ولى امر پنهان مىشود ،و ديده نمىشوددر پس پرده مىرود ، همانند ترسان چشم به راه.
اموال شخص مفقود تقسيم مىشودچنان كه گويى او را بين فضاى آسمان پهناور پنهان كردهاى.
روزگارانى را درنگ مىكند ، سپس سر بر مىآوردهمانند طلوع ستاره جُدى از افق ستارگان.
به يارى خداوند از خانه خدايش حركت مىكندبا سيادتى از جانب خدا و فرمانى قطعى.
با پرچم خود به سمت دشمنانش به حركت در مىآيدو آنها را خشمگين آتشين مىكشد.
وقتى روايت شد كه پسر خوله غايب استما حرفمان را به سوى او (مهدى) بر گردانيم و او را تكذيب نكرديم
و گفتيم : او مهدى است ؛ قائمى كهاز عدالتش هر قحطىزده ، زنده مىشود.
اگر بگويى: نه! حق با توستو به آنچه فرمان داده شدهاى ، بىبرو برگرد ، قطعى است.
پروردگارم را به گواهى مىگيرم كه گفته تو حجّت استبر همه مردم ، از فرمانبردار و متمرّد؛
كه او ولى امر است و قائمى كهجانم با نشاط و طرب چشم به راه اوست.
او دوران غيبتى دارد كه از آن ناگزير استخداوند بر او در همان حال غيبت صلوات مىفرستد.
زمانى را در پشت پرده غيبت مىماند و بعد ظهور مىكندو فرمانرواى تمامى مردم خاور و باختر مىشود.
من با چنين باورى ، در خفا و علن خدا را اطاعت مىكنمو اگر مرا به اين سبب سرزنش كنند ، به جا نيست.۲
1.ابو هاشم اسماعيل بن محمّد بن يزيد بن ربيعه حِمْيَرى، معروف به «سيّد حِمَيرى» است، هرچند از بنى هاشم (سادات) نبوده است. وى شاعرى پرآوازه است و به سال ۱۰۵ ق، در عمّان به دنيا آمد و در بصره زيست و در سال ۱۷۳ق، در گذشت و در جنينه بغداد، دفن گرديد. درگذشت وى در زمان حكمرانى هارون الرشيد، روى داد. او سراينده قصيده معروف «عَينيّه» است و چنان كه در الأغانى (ج ۷ ص ۲۶۷) آمده، يكى از سه شاعرى است كه برترين شاعران دانسته شدهاند.
وى مىگويد: در نوجوانى مىشنيدم كه پدر و مادرم به امير مؤمنان عليه السلام ، توهين مىكنند. از اين رو، من از خانه خارج مىشدم و گرسنه مىماندم و اين گرسنگى را به برگشتن نزد آن دو، ترجيح مىدادم. من شبها در مساجد، گرسنه مىخوابيدم؛ زيرا از آنها [به سبب لعن امام على عليه السلام ] نفرت داشتم و از نديدنشان لذّت مىبردم.
مورّخان بر اين نكته هم داستاناند كه وى، نخست، مذهب كيسانى داشت؛ امّا پس از آن كه با امام صادق عليه السلام ديدار كرد، به مذهب شيعه گراييد. وى با امام عليه السلام مناظره كرد و دلايل محكمى از ايشان شنيد و سرانجام، حقّانيت تشيّع را پذيرفت.
2.كمال الدين: ص ۳۴، الغدير: ج ۲ ص ۲۴۶، سيماى امام مهدى در آيينه شعر عربى: ص ۷۸.