۱۱ / ۱۳
وجيه الدين تكلو۱
شاه اُمَم امامِ هُدا صاحبَ الزمانكز نامِ او سخن به ثريّا برآورم
در گفتگوى مدحت او شكّرِ كلاماز كام طوطيانِ شِكَرخا۲ برآورم
با آبِ روى خاكِ درش كاينات رابر گِرد خوانِ (نحنُ قَسَمْنا)۳ برآورم
دستى كه سوى خوان خداوندىاش برمصد بنده را ذخيره عقبا برآورم
صيتِ۴ خروجش ار به چهارم فلك برمخورشيد را ز پهلوى عيسى برآورم۵
شاها در انتظارِ تو نزديك شد كه مناز راهِ ديده، هستىِ خود را برآورم
از آبِ چشم و بوسه گهِ آستانِ توگرد از نهادِ زَمزم و بَطحا برآورم
زاين بوى پيرهن كه ز جَيْب تو مىدمداز چشمِ يوسف اشكِ زليخا برآورم
با طاعتِ حريم تو بر روى انبياقُدسِ خليل و مسجدِ اقصا برآورم
گر نَكهت۶ نسيمِ ولاى تو بشنومچون سبزه، سر ز خاكِ تولّا برآورم
در سايه لواى تو چون قرصِ آفتاببر جانِ خصم، تيغِ تَبَرّا برآورم
افشا كنم خيانتِ اَربابِ بُغض راانكارشان ز عالمِ اِخفا برآورم
در گورِ جسم از دلِ خصمِ سيهدلتچون مور، ذرّهذرّه سويدا۷ برآورم
آخر چه شد كه وعده به آخر نمىرسد؟تا چند دل به هر خبر از جا برآورم
در پاىِ يار اگر سرِ خارى خَليده استخارش به سوزنِ مُژه از پا برآورم
نزديك شد كه زلزله اشتياق رابر چارطاقِ طارُم اَعلا۸ برآورم
در معدن جهان، اثر از دين و دل نماندداد از كدام محنتِ دنيا برآورم
مانع اگر حضورِ گروهِ مُعيّن استاحضارشان ز عالمِ اخفا برآورم
تنها برون خُرام، كه در ظِلّ رايَتتكارِ هزار تن، منِ تنها برآورم
خاكِ درِ تو گر به سرم مِغفَرى۹ كندجوشن ز دوشِ چرخِ مُعَلّا برآورم
با آن كه رحمت از فلك آيد به يُمن توفيض از زمين به طارم خَضرا۱۰ برآورم
جز در برِ تو همچو گريبانِ سرَم مبادكز دست آستينِ تمنّا برآورم
تا از سراى پرده معنى زمان زماندوشيزگان طبعِ طرَبزا برآورم
آرايشِ ثناى تو مَشّاطگى۱۱ كندچون لُعْبَتانِ انجمن آرا برآورم.۱۲
1.وجيه الدين نسف آقاى تَكَلّو، متخلّص به شانى، متولّد قرن دهم در تهران است و از شاعران دربار صفوى بوده است و در سال ۱۰۲۳ق در مشهد در گذشت. ديوان او چاپ شده است.
2.شكرخا : كنايه از شيرينگفتار .
3.اشاره به آيه «أَهُم يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمنا بَينَهُم مَعيشَتَهُم فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا ...؛ آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مىكنند؟ ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم ...» (زخرف : آيه ۳۲) .
4.صيت : آوازه ، شهرت نيكو .
5.عيسى عليه السلام در فلك چهارم با خورشيد، همسايه است .
6.نكهت : بوى خوش .
7.سويدا : دانه دل ، نقطه سياه كه بر دل است .
8.طارم اَعلا : كنايه از آسمان .
9.مغفر : كلاه خود ، كلاه آهنى كه در جنگ بر سر مىنهند .
10.طارم خضرا : كنايه از آسمان .
11.مَشّاطگى : آرايشگرى .
12.نسخه خطى كتابخانه ملى ملك : به شماره ۵۴۵۰ ، به نقل از دانشنامه شعر مهدوى: ج ۱ ص ۹۳.