۱۱ / ۹
ملّا ملك قمى۱
ز من هدايتِ كونَين در خور است كه هستولاى ختمِ ولايت دليل و راهبرم
هزار ديده ز هر موىِ رغبتم در تاختبلى ز منتظرانِ امام منتظرم
فروغ شمع هُدا نورِ سَرمدى مهدىكه از طليعه مهرش چو مِهر مُشتَهرم۲
سرشته عزّتِ خاك درش ز اعضايمروا بوَد قسمِ عرشيان به جان و سرم
سرم قرينِ سجود و قدم رهينِ ركوعكه بسته بازوى خدمت، نطاق۳ بر كمرم
شدم به علّت بيچارگى اسيرِ عنا۴به جز طبيبِ ولاى تو نيست چارهگرم
سَموم۵ دورى و تاب من از كجا به كجادلم ز موم ملايمتر و من از حَجَرم
طلوع كن ز گريبانِ غيب چون گلِ صبحكه بَذلهسَنج۶ و نواسازِ گلشن سحرم
رُخت ز پرده چو مى در پياله مىنگرمكه از تخيّلِ حُسنت رفيق شد بصرم
به چشمِ ظاهرم آيينهدار باطن خويشبه رؤيت تو به اسرار غيب ديدهورم
فروغِ لطفِ تو سرمايه ، نورِ مهر تو زادبه سوى عالمِ علوى اراده سفرم.۷
1.ملّا ملك محمّد متخلص به «ملك» در قم به دنيا آمده است و حدود سال ۱۰۲۴ تا ۱۰۲۶ق در بيجابور هند درگذشت. وى را نزد اميران هند، با عنوان «ملك الكلام» ياد مىكردند .
2.مشتهر : مشهور ، معروف .
3.نطاق : كمربند .
4.عنا : رنج ، سختى .
5.سموم : باد زهرآگين و كشنده كه در بيابانها وزد .
6.بذله سنج : ظريف و خوشصحبت .
7.نسخه خطى كتابخانه ملى ملك ، به شماره ۶۴۱، به نقل از دانشنامه شعر مهدوى: ج ۱ ص ۱۳۴.