919
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

۵ / ۳۵

مردى كه بوى قَطْران مى‏داد

۷۶۰.تاريخ دمشق - به نقل از فضل بن زبير - : كنار مردى نشسته بودم كه مردى ديگر آمد و كنار او نشست و بويش ، همانند بوى قطران‏۱ بود. اين مرد به او گفت: آقا ! قَطران‏فروشى ؟
او گفت: من هرگز قطران نفروخته‏ام.
اين مرد از او پرسيد: پس اين بوى چيست؟
او گفت: من جزو لشكر عمر بن سعد بودم و به آنها ميخ‏هاى آهنى مى‏فروختم . وقتى شب فرا رسيد، خوابيدم و در خواب ، پيامبر خدا را به همراه على ديدم و على ، يارانِ كشته شده حسين را آب مى‏داد . به ايشان گفتم: به من هم آب بده .
امّا او ، خوددارى كرد . گفتم : اى پيامبر خدا ! به او دستور بده كه به من هم آب بدهد.
فرمود: «تو از كسانى نيستى كه به دشمن ما كمك كردى؟» .
گفتم : اى پيامبر خدا ! به خدا سوگند، من شمشيرى نزدم، نيزه‏اى نكوبيدم و تيرى پرتاب نكردم و فقط به آنها ميخ‏هاى آهنى مى‏فروختم.
فرمود: «اى على ! به او آب بده» .
على ظرفى پُر از قَطْران به من داد و من از آن نوشيدم و از آن پس، مدّتى قطرانْ

1.قطران، روغن مخصوصى است كه نوع گياهى آن، از درخت عَرعَر گرفته مى‏شود و با آن ، محلّ گرىِ شتر را چرب و ضدّ عفونى مى‏كنند تا بهبود يابد (مجمع البحرين: ج ۳ ص ۱۴۹۳ مادّه «قطر») . [گفتنى است: در گذشته، نوعى درخت سَروِ كوهى (ناژ) را «عَرعَر» مى‏ناميدند كه از شيره و صَمغ آن، قطرانْ گرفته مى‏شد و با درخت عرعر امروزى (يا همان «آلان») متفاوت است (ر. ك: لغت‏نامه دهخدا : ذيل «عرعر» و «قطران»)].


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
918

مردِ دارِمى به من خبر داد و گفت: از آن هنگام كه وى را كشته‏ام ، تا كنون ، خوابم نبرده است ، مگر اين به خوابم مى‏آيد و شانه‏هايم را مى‏گيرد و مرا راه مى‏بَرد و مى‏گويد : «برو» و مرا به سوى جهنّم مى‏بَرد و در آن ، پرتاب مى‏كند ، تا اين كه صبح مى‏شود .
كنيز او ، اين را شنيد و گفت: از فريادش نمى‏گذارد شب‏ها لحظه‏اى بخوابيم !
[قاسم‏] گفت: با گروهى از جوانان محلّه ، نزد زنش رفتيم و از حال او پرسيديم . گفت: او خودش ، خودش را هلاك ساخت و به شما ، راست گفته است .۱

۵ / ۳۴

مردى از قبيله طَى‏

۷۵۹.تاريخ الطبرى - به نقل از سعد بن عبيده - : دو نوجوانِ آنها (كاروان اسيران كربلا) - كه فرزند عبد اللَّه بن جعفر يا نوه جعفر بودند - فرار كردند و پيش مردى از قبيله طَى آمدند و به او پناه آوردند . او گردن آن دو را زد و سرهايشان را آورد و نزد ابن زياد گذاشت. ابن زياد ، گردن آن مرد را زد و دستور داد خانه‏اش را ويران كردند.۲

1.قَدِمَ عَلَينا رَجُلٌ مِن بَني دارِمٍ مِمَّن شَهِدَ قَتلَ الحُسَينِ عليه السلام مُسوَدَّ الوَجهِ ، وكانَ رَجُلاً جَميلاً شَديدَ البَياضِ ، فَقُلتُ لَهُ : ما كِدتُ أعرِفُكَ لِتَغَيُّرِ لَونِكَ ! فَقالَ : قَتَلتُ رَجُلاً مِن أصحابِ الحُسَينِ أبيَضَ بَينَ عَينَيهِ أثَرُ السُّجودِ، وجِئتُ بِرَأسِهِ . فَقالَ القاسِمُ : لَقَد رَأَيتُهُ عَلى‏ فَرَسٍ لَهُ مَرِحاً ، وقَد عَلَّقَ الرَّأسَ بِلَبانِها ، وهُوَ يُصيبُ رُكبَتَيها ، قالَ : فَقُلتُ لِأَبي : لَو أنَّهُ رَفَعَ الرَّأسَ قَليلاً ، أما تَرى‏ ما تَصنَعُ بِهِ الفَرَسُ بِيَدَيها ؟ فَقالَ لي : يا بُنَيَّ ما يُصنَعُ بِهِ أشَدُّ ، لَقَد حَدَّثَني فَقالَ : ما نِمتُ لَيلَةً مُنذُ قَتَلتُهُ إلّا أتاني في مَنامي ، حَتّى‏ يَأخُذُ بِكَتِفي ، فَيَقودُني ، ويَقولُ : اِنطَلِق، فَيَنطَلِقُ بي إلى‏ جَهَنَّمَ ، فَيَقذِفُ بي فيها حَتّى‏ اُصبِحَ . قالَ : فَسَمِعَت بِذلِكَ جارَةٌ لَهُ ، فَقالَت : ما يَدَعُنا نَنامُ شَيئاً مِنَ اللَّيلِ مِن صِياحِهِ . قالَ : فَقُمتُ في شَبابٍ مِنَ الحَيِّ ، فَأَتَينَا امرَأَتَهُ ، فَسَأَلناها ، فَقالَت : قَد أبدى‏ عَلى‏ نَفسِهِ ، قَد صَدَقَكُم ۷۶۱ (ثواب الأعمال : ص ۲۵۹ الرقم ۸ ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۳۰۸) .

2.اِنطَلَقَ غُلامانِ مِنهُم - لِعَبدِ اللَّهِ بنِ جَعفَرٍ ، أوِ ابنِ ابنِ جَعفَرٍ - فَأَتَيا رَجُلاً مِن طَيِّئٍ ، فَلَجَآ إلَيهِ ، فَضَرَبَ أعناقَهُما ، وجاءَ بِرُؤوسِهِما حَتّى‏ وَضَعَهُما بَينَ يَدَيِ ابنِ زِيادٍ ؛ قالَ : فَهَمَّ بِضَربِ عُنُقِهِ ، وأمَرَ بِدارِهِ ، فَهُدِّمَت ۷۶۲ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۹۳ ، أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۲۴ ) .

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 31140
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به