857
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

بزرگوارانه را بر زندگى ننگين ، ترجيح داد. خداوند ، حسين عليه السلام را رحمت كند و قاتل حسين عليه السلام را بى‏پناه سازد!
به جان خودم سوگند، در مخالفت كوفيان با حسين عليه السلام و نافرمانى‏شان از او، هيچ پنددهنده و بازدارنده‏اى همانند آن نبود ؛ ولى آنچه قرار است بشود، مى‏شود و خداوند ، هر گاه چيزى را بخواهد، مانعى براى آن وجود ندارد. آيا پس از حسين عليه السلام، به چنين قومى اطمينان كنيم و گفتارشان را تصديق نماييم و پيمانشان را بپذيريم؟ نه! هيچ گاه ، آنان را شايسته چنين چيزى نمى‏بينيم.
آرى ! به خدا سوگند، آنان حسين عليه السلام را كشتند، در حالى كه شب‏زنده‏دارى‏هاى طولانى داشت و روزهاى زيادى را روزه بود و سزاوارترينِ آنها به چيزى (حكومتى) بود كه در دست آنان است ، و در دين و فضيلت نيز شايسته‏ترين كس بود .
هلا ! به خدا سوگند، حسين عليه السلام قرآن را به غِنا تغيير نداده بود و گريه از خوف خدا را به آواز ، بدل نكرده بود و روزه را با ميخوارگى، و حلقه‏هاى مجلس ذكر را با دنبال شكار رفتن، عوض نساخته بود (كنايه به يزيد) . به زودى ، آنان هلاك مى‏شوند.۱

1.حَدَّثَني أبي ، قالَ : لَمّا قُتِلَ الحُسَينُ عليه السلام قامَ ابنُ الزُّبَيرِ في أهلِ مَكَّةَ ، وعَظَّمَ مَقتَلَهُ ، وعابَ عَلى‏ أهلِ الكوفَةِ خاصَّةً ، ولامَ أهلَ العِراقِ عامَّةً ، فَقالَ - بَعدَ أن حَمِدَ اللَّهَ وأثنى‏ عَلَيهِ ، وصَلّى‏ عَلى‏ مُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه و آله : إنَّ أهلَ العِراقِ غُدُرٌ فُجُرٌ إلّا قَليلاً ، وإنَّ أهلَ الكوفَةِ شِرارُ أهلِ العِراقِ ، وإنَّهُم دَعَوا حُسَيناً عليه السلام لِيَنصُروهُ ويُوَلّوهُ عَلَيهِم ، فَلَمّا قَدِمَ عَلَيهِم ثاروا عَلَيهِ ، فَقالوا لَهُ : إمّا أن تَضَعَ يَدَكَ في أيدينا ، فَنَبعَثَ بِكَ إلَى ابنِ زِيادِ بنِ سُمَيَّةَ سِلماً ، فَيُمضِيَ فيكَ حُكمَهُ ، وإمّا أن تُحارِبَ ! فَرَأىَ وَاللَّهِ ، أنَّهُ هُوَ وأصحابُهُ قَليلٌ في كَثيرٍ - وإن كانَ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ لَم يُطلِع عَلَى الغَيبِ أحَداً - أنَّهُ مَقتولٌ ، ولكِنَّهُ اختارَ المِيتَةَ الكَريمَةَ عَلَى الحَياةِ الذَّميمَةِ ، فَرَحِمَ اللَّهُ حُسَيناً عليه السلام ، وأخزى‏ قاتِلَ حُسَينٍ عليه السلام . لَعَمري ، لَقَد كانَ مِن خِلافِهِم إيّاهُ وعِصيانِهِم ما كانَ في مِثلِهِ واعِظٌ وناهٍ عَنهُم ، ولكِنَّهُ ما حُمَّ نازِلٌ ، وإذا أرادَ اللَّهُ أمراً لَن يُدفَعَ ، أفَبَعدَ الحُسَينِ عليه السلام نَطمَئِنُّ إلى‏ هؤُلاءِ القَومِ ، ونُصَدِّقُ قَولَهُم ، ونَقبَلُ لَهُم عَهداً ؟ لا ، ولا نَراهُم لِذلِكَ أهلاً . أما وَاللَّهِ ، لَقَد قَتَلوهُ طَويلاً بِالَّليلِ قيامُهُ ، كَثيراً فِي النَّهارِ صِيامُهُ ، أحَقَّ بِما هُم فيهِ مِنهُم ، وأولى‏ بِهِ فِي الدّينِ وَالفَضلِ . أما وَاللَّهِ ، ما كانَ يُبَدِّلُ بِالقُرآنِ الغِناءَ ، ولا بِالبُكاءِ مِن خَشيَةِ اللَّهِ الحُداءَ ، ولا بِالصِّيامِ شُربَ الحَرامِ ، ولا بِالمَجالِسِ في حَلَقِ الذِّكرِ الرَّكضَ في تَطلابِ الصَّيدِ ، - يُعَرِّضُ بِيَزيدَ - فَسَوفَ يَلقَونَ غَيّاً ۶۹۴ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۷۴ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۸۵) .


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
856

۱ / ۸

عبد اللَّه بن زبير۱

۶۹۱.تاريخ الطبرى - به نقل از عبد الملك بن نوفل، از پدرش - : پدرم به من خبر داد و گفت : وقتى حسين عليه السلام كشته شد، عبد اللَّه بن زبير در ميان مردم مكّه به پا خاست و كشتن حسين عليه السلام را فاجعه دانست و بويژه كوفيان را سرزنش كرد و عموم عراقى‏ها را مذمّت نمود. او پس از ستايش و ثناى خداوند و درود فرستادن بر محمّد صلى اللَّه عليه و آله گفت: عراقى‏ها ، جز اندكشان، مردمى نيرنگباز و تبهكارند و كوفيان ، بدترين‏هاى عراق‏اند. آنان حسين عليه السلام را دعوت كردند تا يارى‏اش كنند و او را به حكومت بر خود برگزينند ؛ ولى هنگامى كه بر آنها وارد شد، بر ضدّ او شوريدند و به او گفتند: يا دستت را در دست ما مى‏گذارى تا تو را دست‏بسته به نزد پسر زياد بن سميّه بفرستيم تا حكمش را در باره تو صادر كند و يا مى‏جنگى!
به خدا سوگند، حسين عليه السلام ديد كه او و يارانش بسيار اندك اند و با آن كه خداوند عزّوجلّ هيچ كس را بر غيب ، آگاه نكرده ، دانست كه همگى كشته خواهند شد ؛ امّا او مرگِ

1.عبد اللَّه بن زبير بن عوّام قرشى اسدى - كه كنيه‏اش ابو بكر و مادرش اَسما دختر ابو بكر است - ، از صحابيان است . وى در سال اوّل هجرت ، به دنيا آمد و نخستين مولود مهاجران است . وى پس از كشته شدن عثمان ، تمام تلاش خود را براى به خلافت رساندن پدرش زبير به كار گرفت ؛ ولى موفّق نشد. او از يك سو با خاله‏اش عايشه و از يك سو با پدرش زبير ، و از سوى ديگر با طلحه ارتباط داشت . او در جنگ جَمَل با پدرش حضور داشت . امام على عليه السلام مى‏فرمود: «زبير ، هميشه از ما بود ، تا اين كه عبد اللَّه ، بزرگ شد» . پس از شكست نبرد جمل ، با وساطت عايشه بخشوده شد. معاويه ، او را احترام نمى‏كرد و او پس از مرگ معاويه ، با يزيد بيعت نكرد و براى حفظ جان خود ، در مكّه سكنا گزيد ، تا اين كه آشوبى ميان او و سپاه يزيد برپا شد. او در سال ۶۴ هجرى ، به قصد خلافت ، قيام كرد و بر حجاز، يمن، عراق و خراسان ، مسلّط گشت . وى از عبد اللَّه بن عبّاس و محمّد بن حنفيّه ، درخواست بيعت كرد ؛ ولى آن دو به وى پاسخ مثبت ندادند و تصميم داشت آن دو را بسوزاند. او در حكومت عبد الملك بن مروان ، به سال ۷۳ هجرى ، پس از آن كه حَجّاج ، به مكّه و مسجد الحرام حمله بُرد ، كشته شد و سپس به دار آويخته شد . از امامان اهل بيت عليهم السلام در باره‏اش مذمّت‏هايى نقل شده است.

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 30954
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به