449
گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام

حسين عليه السلام به او نگريست و فرمود : «خواهرم ! شيطان ، بردبارى‏ات را نبرَد» .
زينب عليها السلام گفت : اى ابا عبد اللَّه ! پدر و مادرم فدايت ! خود را آماده كشته شدن كرده‏اى ! جانم فدايت !
حسين عليه السلام ، اندوهش را فرو بُرد و اشك در چشمانش جمع شد و فرمود : «اگر مرغ سنگخواره را شبى آزاد بگذارند ، مى‏خوابد» .۱
زينب عليها السلام گفت : واى بر من ! آيا چنين سخت ، در زير فشارى ؟ همين دلم را بيشتر ريش مى‏كند و بر من ، سخت مى‏آيد .
آن گاه ، به صورت خود زد و گريبان ، چاك كرد و بيهوش شد و افتاد .
حسين عليه السلام به سويش آمد و آب بر صورتش زد و به او گفت : خواهرم ! از خدا ، پروا كن و به تسلّى‏بخشىِ او ، آرام باش . بدان كه زمينيان ، مى‏ميرند و آسمانيان ، باقى نمى‏مانند و هر چيزى ، از ميان مى‏رود ، جز ذات خدا كه با قدرتش ، زمين را آفريده است ، و مردم را برمى‏انگيزد تا همه ، باز گردند و او ، تنها بمانَد . پدرم ، از من بهتر بود . مادرم ، از من بهتر بود . برادرم ، از من بهتر بود ، و سرمشق من و آنان و هر مسلمانى ، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله است» .
حسين عليه السلام ، با اين سخن و مانند آن او را تسلّا داد و به او فرمود : «خواهرم ! تو را سوگند مى‏دهم كه به اين [سفارشم‏] ، عمل كنى : بر [ مرگ ]من ، گريبانْ چاك مده و صورت ، مخراش و چون در گذشتم ، ناله و فغان مكن» .
سپس ، او را آورد و كنار من نشاند و به سوى يارانش برگشت و به آنان فرمان داد تا خيمه‏هاى خود را به يكديگر ، نزديك كنند و طناب‏هاى خيمه‏ها را در هم بتابند و خودشان ، در ميان خيمه‏ها قرار بگيرند و فقط ، سمتى را كه دشمن از طريق آن مى‏آيد ، باز بگذارند .۲

1.مَثَلى است در عرب . در اين جا به اين معناست كه آنان ، مرا آسوده نمى‏گذارند و هر جا بروم ، در پىِ من خواهند آمد.

2.إنّي جالِسٌ في تِلكَ العَشِيَّةِ الَّتي قُتِلَ أبي صَبيحَتَها ، وعَمَّتي زَينَبُ عِندَي تُمَرِّضُني ، إذِ اعتَزَلَ أبي بِأَصحابِهِ في خِباءٍ لَهُ ، وعِندَهُ حُوَيٌّ مَولى‏ أبي ذَرٍّ الغِفارِيِّ ، وهُوَ يُعالِجُ سَيفَهُ ويُصلِحُهُ ، وأبي يَقولُ : يا دَهرُ اُفٍّ لَكَ مِن خَليلِ‏ كَم لَكَ بِالإِشراقِ وَالأَصيلِ‏مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتيلِ‏ وَالدَّهرُ لا يَقنَعُ بِالبَديلِ‏وإنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَليلِ‏ وكُلُّ حَيٍّ سالِكُ السَّبيلِ‏ قالَ : فَأَعادَها مَرَّتَينِ أو ثَلاثاً حَتّى‏ فَهِمتُها ، فَعَرَفتُ ما أرادَ ، فَخَنَقَتني عَبرَتي ، فَرَدَدتُ دَمعي ولَزِمتُ السُّكونَ ، فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ ، فَأَمّا عَمَّتي فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ ، وهِيَ امرَأَةٌ ، وفِي النِّساءِ الرِّقَّةُ وَالجَزَعُ ، فَلَم تَملِك نَفسَها أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها ، وإنَّها لَحاسِرَةٌ حَتَّى انتَهَت إلَيهِ ، فَقالَت : وَاثُكْلاه ! لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَياةَ ! اليَومَ ماتَت فاطِمَةُ اُمّي وعَلِيٌّ أبي وحَسَنٌ أخي ! يا خَليفَةَ الماضي وثِمالَ الباقي . قالَ : فَنَظَرَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام فَقالَ : يا اُخَيَّةُ ، لا يُذهِبَنَّ حِلمَكِ الشَّيطانُ . قالَت : بِأَبي أنتَ واُمّي يا أبا عَبدِ اللَّهِ ، استَقتَلتَ نَفسي فِداكَ ! فَرَدَّ غُصَّتَهُ ، وتَرَقرَقَت عَيناهُ ، وقالَ : لَو تُرِكَ القَطا لَيلاً لَنامَ ، قالَت : يا وَيلَتى‏ ، أفَتُغصَبُ نَفسُكَ اغتِصاباً ، فَذلِكَ أقرَحُ لِقَلبي ، وأشَدُّ عَلى‏ نَفسي ! ولَطَمَت وَجهَها ، وأهوَت إلى‏ جَيبِها وشَقَّتهُ ، وخَرَّت مَغشِيّاً عَلَيها . فَقامَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام ، فَصَبَّ عَلى‏ وَجهِهَا الماءَ ، وقالَ لَها : يا اُخَيَّةُ ، اتَّقِي اللَّهَ وتَعَزَّي بِعَزاءِ اللَّهِ ، وَاعلَمي أنَّ أهلَ الأَرضِ يَموتونَ ، وأنَّ أهلَ السَّماءِ لا يَبقَونَ ، وأنَّ كُلَّ شَي‏ءٍ هالِكٌ إلّا وَجهَ اللَّهِ الَّذي خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ ، ويَبعَثُ الخَلقَ فَيَعودونَ ، وهُوَ فَردٌ وَحدَهُ ، أبي خَيرٌ مِنّي ، واُمّي خَيرٌ مِنّي ، وأخي خَيرٌ مِنّي ، ولي ولَهُم ولِكُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللَّهِ اُسوَةٌ . قالَ : فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ ، وقالَ لَها : يا اُخَيَّةُ ، إنّي اُقسِمُ عَلَيكِ فَأَبِرِّي قَسَمي ، لا تَشُقّي عَلَيَّ جَيباً، ولا تَخمُشي عَلَيَّ وَجهاً، ولا تَدعي عَلَيَّ بِالوَيلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَكتُ . قالَ : ثُمَّ جاءَ بِها حَتّى‏ أجلَسَها عِندي ، وخَرَجَ إلى‏ أصحابِهِ ، فَأَمَرَهُم أن يُقَرِّبوا بَعضَ بُيوتِهِم مِن بَعضٍ ، وأن يُدخِلُوا الأَطنابَ بَعضَها في بَعضٍ ، وأن يَكونوا هُم بَينَ البُيوتِ إلَّا الوَجهَ الَّذي يَأتيهِم مِنهُ عَدُوُّهُم ۳۱۴ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۲۰ ؛ الإرشاد: ج ۲ ص ۹۳) .


گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
448

۱ / ۲۲

حال زينب عليها السلام در شب عاشورا

۳۱۱.تاريخ الطبرى - به نقل از حارث بن كعب و ابو ضحّاك ، از امام زين العابدين عليه السلام - : در شبى كه بامدادش پدرم به شهادت رسيد ، نشسته بودم و عمّه‏ام زينب عليها السلام ، از من پرستارى مى‏كرد كه پدرم از يارانش كناره گرفت و به خيمه خود رفت و حُوَى ، غلام ابو ذر غِفارى ، نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشير ايشان ، مشغول بود ، و پدرم مى‏خواند :


«اى روزگار ! اُف بر دوستى‏ات !چه قدر بامدادها و شامگاه‏هايى داشته‏اى‏
كه در آنها ، همراه و يا جوينده‏اى كُشته شده‏كه روزگار ، از آوردن همانندش ، ناتوان است !
و كار ، با [ خداى ] بزرگ است‏و هر زنده‏اى ، اين راه را مى‏پيمايد» .
دو يا سه بار ، اين شعر را خواند تا آن جا كه فهميدم و دانستم كه منظورش چيست . گريه ، راه گلويم را بست ؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هيچ نگفتم و دانستم كه بلا ، فرود مى‏آيد ؛ امّا عمه‏ام نيز آنچه را من شنيدم ، شنيد و چون مانند ديگر زنان ، دلْ‏نازك و بى‏تاب بود ، نتوانست خود را نگاه دارد . بيرون پريد و در حالى كه لباسش را بر روى زمين مى‏كشيد و درمانده شده بود ، خود را به امام عليه السلام رساند و گفت : وا مصيبتا ! كاش مُرده بودم . امروز ، [ گويى ] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن ، در گذشته‏اند ، اى جانشينِ گذشتگان و پناه باقى‏ماندگان !

  • نام منبع :
    گزيده شهادت نامه امام حسين عليه السّلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏ شهرى، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 30943
صفحه از 1088
پرینت  ارسال به